سلام علیکم حاج فردوسی /
در عید نوروز، یک بندهی خدایی از قم در شهرمان بود. من ازش پرسیدم آیا منهاج فردوسیان شنیدهای در قم؟ گفت: آره ولی اینقدر از این فرقهها زیاده تو قم که منهاج فردوسیان داخلش گم است. سؤال بنده این است که همشهریان من هم این را یک فرقه میدانند. درسته شما توضیح دادهاید داخل کتاب آشنایی با منهاج فردوسیان، ولی قانع نمیشوند. تکلیف چیست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــ
باسمه تعالی
سلام علیکم
هر کسی لیاقت ورود به این برنامه و استفاده از آن را ندارد. تکلیف شما، این است که با تمام وجود، به اصلاح دیدگاههایتان پرداخته و قوانین عملیاش را مراعات کنید. حساب دیگران، با شما نیست. دیگران، شاید در همین دنیا و حتماً در آن دنیا، به اشتباه خودشان پی خواهند برد.
موفق باشید
جایگاه شب یلدا در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان کجاست و چقدر اهمیت دارد؟
جواب:
اصحاب منهاج فردوسیان که از هر حادثه و مناسبتی به دنبال بهانهای برای بیشتر کردن عبادت و مراقبه و محاسبه هستند، از همین عنوان «بلندترین شب سال» بهانهای برای زودتر بیدار شدن و داشتن حال و هوای بهتر در عبادات این شب میسازند. همچنین از غصهای که بر دلشان برای شروع کوتاهی شبها و بلندی روزها ایجاد میشود، برای تضرع و گریهی بیشتر بر آستان حضرت باری تعالی بهره میبرند و آه سوزناک از دل بیقرار میکشند و نالههای شبگیر میکنند. عنوان «بلندترین» را بهانهای برای شکایت به بارگاه ربوبی از «بلندترین» غیبت ولی خدا در طول تاریخ مینمایند و ظهور دردانهی هستی را با اشک و آه مسألت میکنند.
(مولای یا مولای)
شب عاشقان بیدل، چه شب دراز باشد *** تو بیا کز اول شب، درِ صبح باز باشد
موفق باشید
[۲۲۷] شاهد: قَالَ رَسولُ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «إِنَّ أَدنی أَهلِ الجَنَّهِ مَنزِلَهً، رَجُلٌ صَرَفَ اللهُ وَجهَهُ عَنِ النّارِ قِبَلَ الجَنَّهِ، وَ مَثَّلَ لَهُ شَجَرَهً ذاتَ ظِلٍّ، فَقالَ: أَی رَبِّ، قَدِّمْنِی إِلی هذِهِ الشَّجَرَهِ فَأَکونَ فِی ظَلِّها! فَقالَ اللهُ: هَل عَسَیتَ إِن فَعَلتُ أَن تَسأَلَنِی غَیرَها؟ قالَ: لا وَعِزَّتِک! فَقَدَّمَهُ اللهُ إِلَیها. وَ مَثَّلَ لَهُ شَجَرَهً ذاتَ ظِلٍّ وَ ثَمَرٍ، فَقال: أَی رَبِّ، قَدَّمَنِی إِلَی هذِهِ الشَّجَرَهِ أَکونُ فِی ظِلِّها وَآکلُ مِن ثَمَرِها! فَقالَ اللهُ لَهُ: هَل عَسَیتَ إِن أَعطَیتُک ذلِک أَن تَسأَلَنِی غَیرَهُ؟ فَیقُولُ: لا وَعِزَّتِک! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها. فَتُمَثَّلُ لَهُ شَجَرَهٌ أُخری ذاتُ ظِلٍّ وَثَمَرٍ وَ ماءٍ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، قَدِّمنِی إِلی هذِهِ الشَّجَرَهِ أَکونُ فِی ظِلِّها وَآکلُ مِن ثَمَرِها وَأَشرَبُ مِن مائِها! فَیقُولُ لَهُ: هَل عَسَیتَ إِن فَعَلتُ أَن تَسأَلَنِی غَیرَهُ؟ فَیقُولُ: لا، وَعِزَّتِک لا أَسأَ لُک غَیرَهُ! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها. فَیبرُزُ لَهُ بابُ الجَنَّهِ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، قَدِّمنِی إلی بابِ الجَنَّهِ فَأَکونَ تَحتَ نِجافِ الجَنَّهِ، وَ أَنظُرَ إِلی أَهلِها! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها فَیری أَهلَ الجَنَّهِ وَما فِیها، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، أَدخِلنِی الجَنَّهَ! قال: فَیدخِلُهُ اللهُ الجَنَّهَ. قالَ: فَإِذا أُدخِلَ الجَنَّهَ، قالَ: هذا لِی، قالَ: فَیقُولُ اللهُ عز و جلّ لَهُ: تَمَنَّ، فَیتَمَنّی، وَیذَکرُهُ اللهُ: سَل مِن کذا وَکذا، حَتّی إِذا انقَطَعَت بِهِ الأَمانِی قالَ اللهُ عز و جل: هُوَ لَک وَ عَشرَهُ أَمثالِهِ. قالَ: ثُمَّ یدخُلُ الجَنَّهَ، یدخُلُ عَلَیهِ زَوجَتاهُ مِنَ الحُورِ العِینِ، فَیقُولُانِ لَهُ: اَلحَمدُ للهِ الَّذِی أَحیاک لَنا وَأَحیانا لَک. فَیقُولُ: ما أُعطِی أَحَدٌ مِثلَ ما أُعطِیتُ». (۱)
ترجمه: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): فرمودند: «دونپایهترینِ اهل بهشت، کسی است که خداوند، صورت او را از آتش [دوزخ] به جانب بهشت گردانیده و درختی سایهدار برایش رویانیده است. پس [با دیدن آن درخت، به طمع میافتد و] میگوید: ای پروردگار، مرا به نزد این درخت ببر تا در سایهاش باشم! خدا[ی متعال] میفرماید: «اگر چنین کنم، ممکن است [باز هم طمع کنی و] چیز دیگری از من بخواهی» میگوید: به عزتت سوگند که [چیز دیگری] نمیخواهم. پس خداوند، او را نزد آن درخت میبرد.
[سپس] درخت دیگری با سایه و میوه برایش مجسّم میگردد. او [طمع میکند و] میگوید: ای پروردگار، مرا به نزد این درخت [سایـهدار و میوهدار] ببـر تا در سایهاش بیارمم و از میوهاش بخورم. خداوند میفرماید: «اگر آن را به تو بدهم، ممکن است [باز طمع کنی و] چیز دیگری از من بخواهی». میگوید: به عزتت سوگند که [چیز دیگری] نمیخواهم. پس خداوند، او را به نزد آن درخت میبرد!
باز درخت دیگری با سایه و میوه و آب برایش نمایان میشود. او [طمع کرده و] میگوید: ای پروردگار، مرا به نزد آن درخت ببر تا در سایهاش باشم و از میوهاش بخورم و از آبش بنوشم. خداوند میفرماید: «اگر چنین کنم، شاید چیز دیگری از من بخواهی»
میگوید: نه به عزتت سوگند که چیز دیگری از تو نمیخواهم.
پس خداوند، او را به نزد آن میبَرد. در این هنگام، درِ بهشت برای او نمایان میشود. [باز هم طمع میکند و] میگوید: ای پروردگار، مرا به درِ بهشت ببر تا [فقط] زیر سر درِ بهشت باشم و [فقط] به اهل آن نگاه کنم! خداوند او را به آنجا میبرد و او اهل بهشت و آنچه را در آن است، میبیند. [باز طمع کرده] و میگوید: ای پروردگار، مرا وارد بهشت گردان. [و] خداوند [مهربان] او را [به فضل خودش] وارد بهشت میکند.
چون وارد بهشت میشود، [حالت طمع و انتظارش برطرف میشود و] میگوید: این، مالِ من [است و باید به اینجا میرسیدم تا آرام گیرم].
خداوند عز و جل به او میفرماید: آرزو کن و خود، به او یادآوری میکند که «از فلان چیز و فلان چیز بخواه» [او به مقدار آنچه میداند، آرزو میکند] تا این که چون آرزوهایش تمام شد، خدای عزو جل میفرماید: اینها و ده برابر اینها، مال تو باشد.
سپس وارد بهشت میشود و دو همسرش از حورالعین به نزدش میروند و به او میگویند: ستایش، خدای را که تو را برای ما و ما را برای تو، زنده نگه داشت.
او [با فهم کوتاه خودش] میگوید: نعمتی که به من داده شده، به هیچ کس داده نشده است».
********************
۱. مسند ابن حنبل، جلد ۴، صفحهی ۵۵؛ صحیح مسلم، جلد ۱، صفحهی ۱۷۵؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد ۱۴، صفحهی ۵۰۲.