سلام علیکم
این که در قاعدهی ۶۷۱ گفته شده سورههای ضُحی و انشراح در حکم یک سورهاند، از چه نظر میباشد؟ آیا یعنی این دو سوره، یک سوره و با یک «بسم الله الرحمن الرحیم» هستند؟!
همچنین در مورد قاعدهی ۶۹۰ سورههای فیل و قریش.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
باسمه تعالی
سلام علیکم
فقهای عظام امامیه، بر طبق روایات معتبر، معتقدند که سورهی ضحی و شرح، هر گاه در نماز خوانده شود، باید با هم خوانده شود. یعنی گر چه نباید در نماز واجب، بیش از یک سوره خواند، ولی این دو سوره، در حالی که دو سوره هستند، ولی در حکم یک سوره هستند و اگر بر خواندن یکی از آنها بسنده شود، سورهی کامل خوانده نشده و نماز، دچار اشکال خواهد بود.
همچنین است سورهی فیل و قریش که در نماز، حکم یک سوره را دارند و باید با هم خوانده شوند.
البته از لحاظ معنا نیز پیوستگی خاصی بین سورهی ضحی با شرح و همچنین سورهی فیل با قریش بر قرار است.
موفق باشید
سلام علیکم حاج فردوسی /
در عید نوروز، یک بندهی خدایی از قم در شهرمان بود. من ازش پرسیدم آیا منهاج فردوسیان شنیدهای در قم؟ گفت: آره ولی اینقدر از این فرقهها زیاده تو قم که منهاج فردوسیان داخلش گم است. سؤال بنده این است که همشهریان من هم این را یک فرقه میدانند. درسته شما توضیح دادهاید داخل کتاب آشنایی با منهاج فردوسیان، ولی قانع نمیشوند. تکلیف چیست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــ
باسمه تعالی
سلام علیکم
هر کسی لیاقت ورود به این برنامه و استفاده از آن را ندارد. تکلیف شما، این است که با تمام وجود، به اصلاح دیدگاههایتان پرداخته و قوانین عملیاش را مراعات کنید. حساب دیگران، با شما نیست. دیگران، شاید در همین دنیا و حتماً در آن دنیا، به اشتباه خودشان پی خواهند برد.
موفق باشید
مقدمه:
نوعی از تشیع، در جامعهی امروز ما به عنوان دین رسمی پذیرفته شده که بخشهایی از قواعد نظری و قوانین عملی آن، در هیچ کتاب و سندی نوشته نشده و مستند به هیچ سند معتبری از وحی نیست، ولی به شدت در عمل، مراعات میشود و بدنهی اصلی فرهنگی دینداری عوام شیعهی امروز را تشکیل میدهد، این نوع از تشیع را «تشیع نانوشته» مینامیم.
چون این دیدگاهها و اعمال، در نزد تقریباً عموم شیعیان ایران رایج است، از آن به «تشیع» یاد میکنیم ولی در حقیقت، اینها تشیع ناب و خالص نیست. و از آن جهت به آن «نانوشته» میگوییم که عمدهی آن، حتی در جایی نوشته نشده و فقط به صورت سینه به سینه از نسلی به نسل بعد منتقل میگردد، یا به صورت موجی توسط رسانههای جمعی (تلویزیون، رادیو، اینترنت و روزنامه) به قالب عملی دینی جلوهگر میشود.
البته باید توجه داشت که این دیدگاهها و آداب عملی، از مواردی انتخاب شده که عمومیت دارد و قسمت زیادی از دیدگاهها و آداب و رسوم شیعیان در نقاط مختلف ایران، در آن نیامده است.
همچنین لازم به ذکر است که این دیدگاهها و آداب، مربوط به شیعیان ایران است و اگر دیدگاهها و آداب سایر شیعیان مانند شیعیان عراق، عربستان، هند و پاکستان مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، عجایب و غرایب بسیار دیگری بر این مجموعه افزوده میشود.
و نیز باید توجه داشت که این دیدگاهها و آداب و رسوم، مربوط به زمان حال است و از آنچه در گذشته، رایج بوده و اکنون مورد توجه نیست، چشمپوشی شده است. امیدواریم روزی بیاید که موارد یاد شده در ذیل، با موارد منهاجی آن، جایگزین گردد.
در ادامه، نمونههایی از تفاوت «تشیع نانوشته» به همراه مقایسهاش با دیدگاهها و اعمال توصیهشده در «منهاج فردوسیان» را بیان میکنیم تا تفاوت این دو نوع از تشیع، بهتر آشکار شود. البته لازم به ذکر است که بعضی از این دیدگاهها و رفتارها، دین نیست بلکه «آئین» است یعنی به عنوان تشیع بدان پرداخته نمیشود ولی در حد دستورات دینی، محترم شمرده میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدگاههای تشیع نانوشته در بارهی قسم و نذر:
۱. در تشیع نانوشته معتقدند یکی از قَسمهای محکم، دست نهادن بر قرآن و قسم خوردن به آن است.
در منهاج فردوسیان معتقدند تنها قَسم معتبر، قسم جلاله است.
۲. در تشیع نانوشته معتقدند قسم به حضرت اباالفضل العباس (علیهالسلام)، بالاتر از قسم جلاله است.
در منهاج فردوسیان معتقدند قسم جلاله، برترین قسم و تنها قسم معتبر در احکام مربوط به قسم است.
۳. در تشیع نانوشته معتقدند قسم خوردن به جان خود یا جان مادر، از محکمترین قسمهاست.
در منهاج فردوسیان معتقدند محکمترین قسم، قسم جلاله است.
[۲۲۷] شاهد: قَالَ رَسولُ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «إِنَّ أَدنی أَهلِ الجَنَّهِ مَنزِلَهً، رَجُلٌ صَرَفَ اللهُ وَجهَهُ عَنِ النّارِ قِبَلَ الجَنَّهِ، وَ مَثَّلَ لَهُ شَجَرَهً ذاتَ ظِلٍّ، فَقالَ: أَی رَبِّ، قَدِّمْنِی إِلی هذِهِ الشَّجَرَهِ فَأَکونَ فِی ظَلِّها! فَقالَ اللهُ: هَل عَسَیتَ إِن فَعَلتُ أَن تَسأَلَنِی غَیرَها؟ قالَ: لا وَعِزَّتِک! فَقَدَّمَهُ اللهُ إِلَیها. وَ مَثَّلَ لَهُ شَجَرَهً ذاتَ ظِلٍّ وَ ثَمَرٍ، فَقال: أَی رَبِّ، قَدَّمَنِی إِلَی هذِهِ الشَّجَرَهِ أَکونُ فِی ظِلِّها وَآکلُ مِن ثَمَرِها! فَقالَ اللهُ لَهُ: هَل عَسَیتَ إِن أَعطَیتُک ذلِک أَن تَسأَلَنِی غَیرَهُ؟ فَیقُولُ: لا وَعِزَّتِک! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها. فَتُمَثَّلُ لَهُ شَجَرَهٌ أُخری ذاتُ ظِلٍّ وَثَمَرٍ وَ ماءٍ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، قَدِّمنِی إِلی هذِهِ الشَّجَرَهِ أَکونُ فِی ظِلِّها وَآکلُ مِن ثَمَرِها وَأَشرَبُ مِن مائِها! فَیقُولُ لَهُ: هَل عَسَیتَ إِن فَعَلتُ أَن تَسأَلَنِی غَیرَهُ؟ فَیقُولُ: لا، وَعِزَّتِک لا أَسأَ لُک غَیرَهُ! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها. فَیبرُزُ لَهُ بابُ الجَنَّهِ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، قَدِّمنِی إلی بابِ الجَنَّهِ فَأَکونَ تَحتَ نِجافِ الجَنَّهِ، وَ أَنظُرَ إِلی أَهلِها! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها فَیری أَهلَ الجَنَّهِ وَما فِیها، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، أَدخِلنِی الجَنَّهَ! قال: فَیدخِلُهُ اللهُ الجَنَّهَ. قالَ: فَإِذا أُدخِلَ الجَنَّهَ، قالَ: هذا لِی، قالَ: فَیقُولُ اللهُ عز و جلّ لَهُ: تَمَنَّ، فَیتَمَنّی، وَیذَکرُهُ اللهُ: سَل مِن کذا وَکذا، حَتّی إِذا انقَطَعَت بِهِ الأَمانِی قالَ اللهُ عز و جل: هُوَ لَک وَ عَشرَهُ أَمثالِهِ. قالَ: ثُمَّ یدخُلُ الجَنَّهَ، یدخُلُ عَلَیهِ زَوجَتاهُ مِنَ الحُورِ العِینِ، فَیقُولُانِ لَهُ: اَلحَمدُ للهِ الَّذِی أَحیاک لَنا وَأَحیانا لَک. فَیقُولُ: ما أُعطِی أَحَدٌ مِثلَ ما أُعطِیتُ». (۱)
ترجمه: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): فرمودند: «دونپایهترینِ اهل بهشت، کسی است که خداوند، صورت او را از آتش [دوزخ] به جانب بهشت گردانیده و درختی سایهدار برایش رویانیده است. پس [با دیدن آن درخت، به طمع میافتد و] میگوید: ای پروردگار، مرا به نزد این درخت ببر تا در سایهاش باشم! خدا[ی متعال] میفرماید: «اگر چنین کنم، ممکن است [باز هم طمع کنی و] چیز دیگری از من بخواهی» میگوید: به عزتت سوگند که [چیز دیگری] نمیخواهم. پس خداوند، او را نزد آن درخت میبرد.
[سپس] درخت دیگری با سایه و میوه برایش مجسّم میگردد. او [طمع میکند و] میگوید: ای پروردگار، مرا به نزد این درخت [سایـهدار و میوهدار] ببـر تا در سایهاش بیارمم و از میوهاش بخورم. خداوند میفرماید: «اگر آن را به تو بدهم، ممکن است [باز طمع کنی و] چیز دیگری از من بخواهی». میگوید: به عزتت سوگند که [چیز دیگری] نمیخواهم. پس خداوند، او را به نزد آن درخت میبرد!
باز درخت دیگری با سایه و میوه و آب برایش نمایان میشود. او [طمع کرده و] میگوید: ای پروردگار، مرا به نزد آن درخت ببر تا در سایهاش باشم و از میوهاش بخورم و از آبش بنوشم. خداوند میفرماید: «اگر چنین کنم، شاید چیز دیگری از من بخواهی»
میگوید: نه به عزتت سوگند که چیز دیگری از تو نمیخواهم.
پس خداوند، او را به نزد آن میبَرد. در این هنگام، درِ بهشت برای او نمایان میشود. [باز هم طمع میکند و] میگوید: ای پروردگار، مرا به درِ بهشت ببر تا [فقط] زیر سر درِ بهشت باشم و [فقط] به اهل آن نگاه کنم! خداوند او را به آنجا میبرد و او اهل بهشت و آنچه را در آن است، میبیند. [باز طمع کرده] و میگوید: ای پروردگار، مرا وارد بهشت گردان. [و] خداوند [مهربان] او را [به فضل خودش] وارد بهشت میکند.
چون وارد بهشت میشود، [حالت طمع و انتظارش برطرف میشود و] میگوید: این، مالِ من [است و باید به اینجا میرسیدم تا آرام گیرم].
خداوند عز و جل به او میفرماید: آرزو کن و خود، به او یادآوری میکند که «از فلان چیز و فلان چیز بخواه» [او به مقدار آنچه میداند، آرزو میکند] تا این که چون آرزوهایش تمام شد، خدای عزو جل میفرماید: اینها و ده برابر اینها، مال تو باشد.
سپس وارد بهشت میشود و دو همسرش از حورالعین به نزدش میروند و به او میگویند: ستایش، خدای را که تو را برای ما و ما را برای تو، زنده نگه داشت.
او [با فهم کوتاه خودش] میگوید: نعمتی که به من داده شده، به هیچ کس داده نشده است».
********************
۱. مسند ابن حنبل، جلد ۴، صفحهی ۵۵؛ صحیح مسلم، جلد ۱، صفحهی ۱۷۵؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد ۱۴، صفحهی ۵۰۲.